يك سر و چند سودا

نويسنده:مرضيه سبزعليان‌

بررسي نقش‌هاي چندگانه زنان در جامعه‌

صبح مي‌شود، قبل از همه بيدار مي‌شوي، چشم‌هايت هنوز پف دارد، خميازه مي‌كشي، تا توي آشپزخانه گيج مي‌خوري، شير آب را باز مي‌كني توي كتري، ظرف ناهار مرد را پر از پلوي ديشب مي‌كني، عطر چاي تازه‌دم، توي خانه مي‌پيچيد، حالا مي‌تواني بروي بچه‌ها و باباي‌شان را بيدار كني! ساعت از 6 كه بگذرد آنها بيدار مي‌شوند، يكي‌يكي مي‌آيند، مي‌نشينند سر سفره صبحانه، ليوان‌ها را پر از چاي مي‌كني، چند لقمه كوچك هم مي‌گيري و مي‌گذاري دم دست دختربچه 5 ساله‌اي كه مدام نق مي‌زند و بين گريه خميازه مي‌كشد.
لازم نيست تا لقمه آخر كنار دختربچه و باقي اعضاي خانواده بماني، مدت‌هاست كه ديگر كسي بهانه بودنت را تا وقت جمع شدن بساط صبحانه نمي‌گيرد. يك لقمه بزرگ نان و پنير بر‌مي‌داري و مي‌روي، بايد پيراهن باباي بچه‌ها را اتو كني، ديكته پسر بزرگترت را هم تصيح نكرده‌اي، حالا بعد از تمام اين سال‌ها آنها فهميده‌اند كه تو بايد به باقي كارهايت هم برسي.
ناهار پسرت را آماده مي‌كني، حتي كاسه كوچكي را ماست مي‌كني و مي‌گذاري توي يخچال، بعد از آشپزخانه مي‌دوي توي اتاق، به 4 كنج خانه سر مي‌زني، يا همان‌طور كه سرت توي كمد لباس‌هاست، كلي جمله تكراري مثل هر روز هوار مي‌كني روي سر بچه‌ها يا باباي آنها، «پسرم ظهر كه از راه رسيدي دست‌هايت را بشور، با احتياط غذا را داغ كن، مشق‌هايت را هم بنويس تا من برگردم» اما دخترت هم مي‌داند كه نبايد چيزي از دست بچه‌ها توي مهد بگيرد، همه ناهارش را هم بايد تا ته بخورتا زودتر بزرگ شود، حالا پسرك و بقيه مي‌دانند تا قبل از عصر كه برگردي، تمام اين حرف‌ها را دستكم 32 بار ديگر پشت تلفن تكرار مي‌كني.
دختر 5 ساله‌ات را خودت مي‌بري مهد و عصرها با خودت برمي‌گرداني. بعد از همه اين كارها مي‌روي سمت محل كارت، البته نمي‌دانم چه كاره‌اي، مي‌تواني پرستار، معلم، خبرنگار، آرايشگر و... باشي يا حتي اگر دلت خواست مي‌تواني بروي و راننده تاكسي شوي! مهم نيست چه كاره‌اي! مساله مهم اينجاست كه وقتي مي‌رسي به محل كار بايد بشوي يك آدم ديگر كه تا همين چند دقيقه قبل نبوده‌‌اي، ديگر مثل يك مادر مهربان نيستي، اما حواست مدام پي بچه‌هاست.
وقتي رسيده‌اي سر كار بايد رل تمام عيار يك آدم وظيفه‌شناس را بازي كني، نمي‌تواني فرصت‌ها را از دست بدهي، فكر كني به اين كه زنگ تفريح نكند پسرت آنقدر تند بدود كه بخورد زمين، تكليف خودت را با وظايف همسري هم نمي‌داني، وقتي مقابل رئيس ايستاده‌اي و از بد روزگار باباي بچه‌ها مرتب به گوشي موبايلت زنگ مي‌زند.
خب فكر كنم روايت ماجرا تا همين جا كافي است. حالا آنقدر آشفته و مضطرب شده‌اي و بين نقش‌هاي سه‌گانه (همسري، مادري و شغلي) سردرگم مانده‌اي كه بشود دورتر ايستاد و گفت: «حواست هست كه دچار تعارض در نقش‌هايت شده‌اي؟ كمي مواظب باش، اين تعارض مي‌تواند تو را دچار بيماري‌هاي روحي و رواني كند!»
البته جاي نگراني نيست، مي‌شود با آن كنار آمد، دكتر امان‌الله قرايي‌مقدم (جامعه‌شناس و استاد دانشگاه) تعارض در نقش‌ها را جزو ميراثي مي‌داند كه از زندگي مدرن صنعتي گرفته‌ايم و اين تعارض در جامعه روستايي يا همين جامعه ساده شهرنشين چند دهه پيش ديده نمي‌شد.
البته تعارض نقش‌ها يك پديده اجتناب‌پذير زندگي صنعتي مدرن است كه خب چيز ترسناكي هم نيست، اصلا هم شبيه بيماري‌هاي جديدي كه دامن بشر را گرفته نمي‌شود هرچند كه زن و مرد سرش نمي‌شود. تعارض نقش‌ها با مدرنيته مي‌آيد و دامنگير همه مي‌شود، البته تركش آن به زن‌ها بيشتر از مردها مي‌گيرد، براي آن كه تكليف مردها با خودشان و شرح وظايف‌شان روشن‌تر است.
همه ما مردهايي را ديده‌ايم كه روبه‌روي تلويزيون يك استكان چاي داغ نوشيده‌اند، حتي توي ذهن‌شان تصوير پدران خود را ديده‌اند كه دم غروب از مزرعه برگشته‌اند بعد مادرها يك لگن آب نيمه گرم آورده‌اند و آنها را پاشويه هم كرده‌اند تا گرد كار را از تنشان بزدايند. البته بعيد مي‌دانيم مردهايي كه روبه‌روي تلويزيون نشسته‌اند آه حسرت بكشند. آنها حالا بهتر از هركس ديگري مي‌دانند كه همسرشان بيشتر از آن كه بشود تصور كرد دچار تنش و تعارض در نقش‌هايي هستند كه جامعه صنعتي مدرن به آنها تحميل كرده است.
البته اين تعارض چندان ترسناك نيست، تنها كمي زن‌ها را سردرگم مي‌كند وقتي قرار باشد يك دنيا نغمه مختلف و گاهي متضاد داشته باشند و بخواهند همه آن را روي صحنه زندگي بخوانند و بروند.

نقش‌ها را از كجا آورده‌ايم؟

صحنه پيوسته به جاست هر كسي نغمه خود خواند و از صحنه رود.
همه ما بازيگران قدري هستيم؛ آنقدر كه مي‌توان تعداد جمعيت 70 ميليوني را ضرب در دست‌كم 4 تا 5 نقش هركدام از ما كرد و به رقم ميلياردي بازيگر‌ها رسيد. كسي را نمي‌توان در دنيا پيدا كرد كه هيچ نقشي نداشته باشد، حتي همان كودك خردسالي كه فكر مي‌كنيم چقدر الكي خوش است، مي‌تواند يك روسري بيندازد سرش و فكر كند شكل چادر مادرشده است يا آن پسركي كه با يك تفنگ آبپاش مي‌تواند ساعت‌ها سرگرم شود. آنها در حال تمرين نقش مادر و يك سرباز جسور از همين حالا هستند.
جورج هربرت ميد، جامعه‌شناس، اولين كسي بود كه تئوري نقش را تعريف كرد، همه ما براساس نقش‌هايي كه از همان روزهاي كودكي آموزش ديده‌ايم نقش‌هاي دوره بزرگسالي را گرفته‌ايم. اگر نقش‌ها را پدر و مادر و خانواده به ما بدهند، آن وقت اين نقش‌ها را به اصطلاح جامعه‌شناسي از اطرافيان (ديگران) گرفته‌ايم و اگر جامعه نقشي را به ما محول كند، آن را از گروه (دگر عام) گرفته‌ايم. ما نقش‌هاي‌مان را از اطرافيان و جامعه مي‌گيريم و ايفاي نقش‌هاي ما يادآور همان شعر معروف مي‌شود كه «دستم بگرفت و پا به پا برد...»
البته كمي هم جبر و اختيار در گرفتن اين رل‌ها تاثيرگذار بوده است، اصلا همان روز كه يكي آمد و گفت: «چشم‌تان روشن، دختر است، شيريني ما هم يادتان نرود» از همان لحظه اولين نقش را بازي كرديم و شديم دختر بابا! در جامعه‌شناسي نقش‌ها به 2 دسته محول و محقق تقسيم مي‌شوند، ما خيلي از نقش‌ها را با خود از همان عالم بالا مي‌آوريم. وقتي شديم دختر بابا، بعد بايد نقش خواهري و نقش همسري را هم بپذيريم و 2 روز ديگر از عهده نقش مادري خوب برآييم. همه اين‌ها نقش‌هاي غيراكتسابي است كه به ما محول شده‌اند بدون آن كه كسي نظر ما را بخواهد. اما در نقش‌هاي ديگر زندگي دست ما به قدر كافي باز است. ما مي‌توانيم شغل، طبقه اقتصادي و جايگاه اجتماعي خود را انتخاب كنيم، متناسب با آنها نقش‌هاي تازه بگيريم البته به شرط آن كه شرايط اقتصادي و اجتماعي مناسبي داشته باشيم و از سر ناچاري شغل‌مان را انتخاب نكرده باشيم يا اين كه وضعيت اقتصادي كشور ما را برخلاف ميل‌مان پرت نكرده باشد، زير خط فقر.

نقش‌هاي زندگي شهري‌

شهرنشيني آنقدر به ما نقش‌هاي متعدد داده است كه گاهي در آنها گم مي‌شويم بدون آن كه بفهميم تا چه اندازه سردرگم مانده‌ايم.
كافي است همين حالا نقش‌هاي خودمان را مرور كنيم! با يك حساب سرانگشتي مي‌توان تمام اين نقش‌ها را در خود ديد. (دختر پدر مادر هستيم، همسريم، مادر اين بچه، خواهر آن يكي و دست آخر كارمند، منشي و... هم هستيم،) لباس هر كدام از اين نقش‌ها را كه بپوشيم يك آدم خاص مي‌شويم با يك نقاب تازه، آن وقت از واژه‌هاي گفتاري گرفته تا تن صدا و تيپ رفتاري ما متفاوت مي‌شود.
اما اين تغيير و تحول آنقدر با سرعت و ناخودآگاه اتفاق مي‌افتد كه كمتر متوجه فشار رواني ناشي از اين سازگاري با موقعيت تازه مي‌شويم اما اين تعدد نقش‌ها و به دنبال آن تعارض را درميان جامعه روستايي يا جامعه شهري كه هنوز مدرن نشده، كمتر مي‌بينيم. حالا آنقدر به اين تعارض نقش‌ها در جامعه صنعتي خو كرده‌ايم كه كمتر متوجه فرياد‌هاي‌مان ميان برقراري تعادل در نقش‌ها مي‌شويم. به خانه مي‌رسيم، مي‌خواهيم نقش مادري بگيريم. هنوز سر در گم هستيم كه سر بچه‌ها هوار مي‌كشيم تا آرام‌تر بازي كنند. حتما شما هم مادربزرگي داريد كه بيشتر از شما حوصله قصه گفتن براي بچه‌ها را دارد، وقتي شما داد مي‌زنيد و صدايتان توي چهار كنج خانه مي‌پيچد، اخم مي‌كند و مي‌گويد « اعصاب نداري ها،مادر جان!».
دكتر قرايي‌مقدم تعارض در نقش‌هاي يك زن روستايي را كمتر از همنوع شهري‌اش مي‌داند، زن كشاورز روستايي از همان بچگي تكليف خودش را با نقش‌ها مشخص كرده است، دختربچه روستايي قد مي‌كشد و نگاهش گره مي‌خورد به چله قالي، مي‌داند وقتي بزرگ شد، به قد مادر رسيد او هم مي‌آيد، مي‌نشيند پاي همين دار و يك روز زمزمه مي‌كند «يك گره آبي، سه گره سفيد، يك گره آبي...».
اما زن شهرنشين تعارض‌هاي بيشتري در 3 نقش زنانه خود مي‌يابد. خيلي وقت‌ها، زن شهرنشين شغل و حرفه‌اي را انتخاب مي‌كند كه با ميل و علاقه‌اش سازگار نيست. همين حالا چند نفر از ما همان جايي ايستاده‌ايم كه دلمان مي‌خواهد باشيم؟
هزينه هنگفت زندگي شهري و رقابت بالا براي در اختيار گرفتن شغل اين فرصت را از ما زن‌هاي شهرنشين مي‌گيرد كه سر صبر برويم، براي خودمان يك شغل، مناسب با علاقه و توان انتخاب كنيم، هر شغلي كه حقوق و مزاياي بيشتري داشته باشد، به محل زندگي ما نزديك‌تر باشد و خيلي از فاكتورهاي ديگر را داشته باشد ما را جذب خود مي‌كند، يا بگذاريد صادقانه‌تر بگويم هر جا كه به ما كار بدهند جذب همان‌جا مي‌شويم، يا در هر رشته دانشگاهي كه قبول شويم همان را مي‌خوانيم! حالا اين كه اين كار تازه ما و رشته تحصيلي مي‌تواند ما را سر شوق آورد يا نه؟ آيا مي‌توانيم در بعضي موارد شغل مردانه‌مان را با ظرافت‌هاي زنانه سازگار كنيم يا نه، بماند!
همه اين پرسش‌ها و خيلي سوال‌هاي ديگر جامعه‌شناسان را مجبور كرده تا بگويند: «زنان شهرنشين بيشتر از مردان و حتي زنان روستايي دچار تعارض و تداخل در نقش مي‌شوند.» هر چند كه زن روستايي هم دچار تعدد در نقش است، با اين تفاوت كه او مي‌داند وقتي بزرگ شد قرار است مثل مادر و مادربزرگش يك كشاورز شود يا اين كه بنشيند پاي دار قالي، آن وقت دست‌كم او در اين تعارض نقش دچار تداخل نقش‌ها نمي‌شود.
اما زندگي مدرن شهري وقتي زن‌ها را دچار تعارض مي‌كند آن وقت آنها خسته و كلافه از روزمرگي مي‌شوند، بچه‌ها سرشان مي‌رود تو لاك خودشان و روابط خانوادگي موزاييكي مي‌شود، بعد هر كس خودش را با يك شبكه تلويزيوني، روزنامه يا آشپزي سرگرم مي‌كند، آن وقت يك عدد 12 تا 14 ميليون را نشان ما مي‌دهند و ما نگران مي‌شويم كه نكند روزي ما هم بين اين جمعيتي كه بيماري رواني دارند راه پيدا كنيم. نگراني ما بيشتر مي‌شود وقتي بدانيم درصد قابل توجهي از اين افراد زن‌ها هستند، اما ما زن‌ها بيشتر از آن كه نگران افتادن خودمان بين اين جمعيت ميليوني باشيم دلواپس بچه‌هايي مي‌شويم كه حدود 57 درصد از مادران آنها در سال 2000 شاغل بوده‌اند و خطر افتادن آنها ميان اين جمعيت ميليوني بيشتر از زنان خانه‌دار و روستايي است.
اما شما همسران و آقايان رئيس بهتر است چندان نگران اين تضاد در نقش‌هاي مختلف خانم‌ها نباشيد، قبل از اين كه بخواهيد با اين دستاويز مسووليت‌هاي اجتماعي آنها را كمرنگ كنيد، اين جماعت زنانه خودش فكري به حال اين تعارض‌ها مي‌كند! هر چند كه به اعتقاد دكتر قرايي‌مقدم ظاهر شدن نقش‌هاي سه‌گانه (همسري، مادري و شغلي) و برقراري تعادل ميان تعارض در نقش‌هاي مختلف مي‌تواند فشارهاي روحي و رواني بسياري بر زنان تحميل كند.
اما يكي از عميق‌ترين پديده‌هاي اجتماعي ليبراليسم بعد از دهه60 تغيير در نقش زنان بوده است. هر چند تركش اين مدرنيته و پديده‌ اجتماعي ليبراليسم، مردان را هم از اين تغييرات در امان نگذاشته، اما مطالعات چالش‌هاي عميق‌تري را در نقش‌هاي همسري و ترتيبات تقسيم كار در منزل و... در زنان نشان داده است. جامعه صنعتي زن‌ها را مي‌برد و از آنها دبير، كارمند يا كارگر كارخانه مي‌سازد. حتي گاهي آنقدر آنها را جسور مي‌كند كه مي‌شوند راننده اتوبوس و مسافران مسير تهران مشهد را جابه‌جا مي‌كنند. همه اين سوغات‌هاي زندگي مدرن در زن‌ها نقش‌هاي متفاوتي مانند مادر كارگر، مادر مجري، يا ابر مادر ايجاد مي‌كند.
در حالي كه جامعه صنعتي تغييرات بسيار كمتري در نقش‌هاي پدرها ايجاد مي‌كند. وقتي جامعه صنعتي، مرد‌ها را به درآمد همسران وابسته مي‌كند و نيازهاي خانواده را تا آنجا گسترش مي‌دهد كه ديگر تنها مرد خانه نمي‌تواند نان‌آور باشد آن‌وقت زن‌هاي شاعل مجبور مي‌شوند حدود 82 ساعت در هفته كار كنند در حالي كه اگر قرار باشد تنها زن خانه باشند، حتي اگر تمام صبح تا شب با يك تكه دستمال افتاده باشند به جان در و ديوار خانه آن وقت تنها حدود 60 ساعت در هفته كار كرده‌اند كه البته باز هم در مقايسه با آقايان حدود 20 ساعت بيشتر كار كرده‌اند، ما قول داده‌ايم نگاهمان فمينيستي نباشد كه البته نيست، اما مجبوريم اين آمار را بدهيم كه شما آقايان تنها حدود 40 تا 50 ساعت در هفته كار مي‌كنيد. اما زن‌هاي جامعه شهري براي آن كه بتوانند با اين تعارض‌ها كنار بيايند، براي خودشان راهكارهايي خلق كرده‌اند، آنها به اين نتيجه رسيده‌اند كه مي‌شود نقش‌هاي مادري و خانه‌داري را به صورت تمام وقت انجام نداد، كمي صبور باشيد! ما اصلا نمي‌خواهيم بگوييم مشكلي نيست.
بگذاريد روي اسباب خانه يك وجب غبار بنشيند، حالا كه شهر‌نشين شده‌ايد و ادعاي مدرن بودن مي‌كنيد، بي‌خيال قورمه‌سبزي و كوفته تبريزي شويد و پاتوق‌تان بشود مغازه فست‌فود سر خيابان. نگران نباشيد! زنانگي زن‌ها سر جايش است! اما حالا به تجربه آموخته‌اند كه مي‌توان وظايف و مسووليت‌هاي خود را به نگاه سنتي نديد، مي‌شود بعضي از مسووليت‌هاي خانه را به عهده همسران يا فرزندان انداخت. مي‌توان مادر كاملي بود اما تمام امور منزل را يك تنه انجام نداد.
هر چند دكتر قرايي‌مقدم خودش هيچ‌وقت دست به سياه و سفيد خانه نزده، اما معتقد است در شهر‌هاي بزرگ صنعتي ايران اين تغيير نگرش و همراهي مردها با زن‌ها موجب شده است بخش قابل توجهي از فشار رواني كه بر دوش زنان است كاهش پيدا كند آ‌نها بتوانند تعادل بيشتري در ميان نقش‌هاي متضاد خود ايجاد كنند، كمتر كلافه شوند و فشار روحي و رواني ناشي از اين تعارض نقش‌هاي سه‌گانه را كنترل كنند.

سر و ساماني نقش‌ها

شما هم فكر مي‌كنيد چه اصراري است كه زن‌ها بروند سر كار وقتي اين همه دچار مشكل مي‌شوند؟
شما آزاد هستيد، مي‌توانيد برويد در جرگه مخالفان اشتغال زنان بايستيد، فكر كنيد كه ايفاي چند نقش عمده آن هم به صورت همزمان موجب زايل شدن انرژي زنان مي‌شود و توانايي آنها را براي پاسخگويي به نياز‌هاي فردي خود و ديگر اعضاي خانواده كاهش مي‌دهد. مي‌توانيد اين‌طور فكر كنيد، به شرط آن كه به درآمد زن‌ها وابسته نباشيد و آمارهاي حوزه سلامت را ناديده بگيريد كه مي‌گويد: «مشاركت در فعاليت‌هاي ارزشمند اجتماعي، موجب ارتقاي وضع سلامت زنان مي‌شود.»
بايد واقعيت اشتغال زنان را با تمام زواياي تاريك و روشن ماجرا پذيرفت، بخشي از اين اشتغال در خدمت توسعه كشور و بخشي ديگر در خدمت رشد و تعالي فردي و جمعي آنهاست.
باور كنيد به نفع شما مردها، خانواده و جامعه خواهد بود كه پا روي دم شغل زن‌ها نگذاريد و به بهانه اين همه تعارض در نقش آنها را خانه‌نشين نكنيد! دلواپسي شما تا همين جا كافي است، همين قدر كه بتوانيد بخشي از وظايف زنان را در خانه به عهده بگيريد به آنها فرصتي داده‌ايد تا سر و ساماني به نقش‌هاي متضاد خود بدهند و اگر شرايط اشتغال بسامان شود، آن وقت آنها مي‌توانند شغلي را انتخاب كنند كه با ويژگي‌هاي روحي و توان بدني‌شان سازگارتر باشد و به دنبال آن اثرات ناشي از تعارض در نقش‌هاي سه‌گانه آنها كمرنگ‌تر هم مي‌شود.
اگر درخصوص اشتغال زن‌ها و همراهي آنها در فضاي خانه به توافق برسيم، آن وقت امتيازهايي كه زنان از شغل خود برداشت مي‌كنند، ازحوزه فردي خارج مي‌شود و مي‌تواند خانواده و در نهايت جامعه را دربر گيرد.